كلمات كليدي : تاريخ، طاهريان، ابودلف عجلي، كرج، عباسيان
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
خاندان عجلی از سال 185 تا 285ق بر ناحیه "کرج" فرمانروایی میکردند و این ناحیه در سدههای نخستین اسلامی جز ولایات "پهله" یا "ایالت جبال" در غرب اصفهان و شرق همدان واقع در "سلطان آباد" یا "اراک" کنونی است. به گفته جغرافیدانان کرج را "ابودلف قاسم بن عجلی" آباد کرده است و پدرش "عیسی" آنجا را موطن خود کرده و از آن خود کردهاند. به طوری که برای تمایز این سرزمین آن را کرج ابودلف مینامند. "ابن فقیه همدانی" میگوید: «آنگاه عیسی بن ادریس در کرج فرود آمد و بر آنجا چیره گشت و دژ آنجا را بساخت کار و بار ابودلف نیرو گرفت و در نزد حکومت پایگاه بزرگ یافت... آنجا را کرج نامید که کرج ابودلف گفتند».[1]
ابودلف که موسس اصلی حکومت ابودلفیان بود با چهار خلیفه هارون، امین، مامون و معتصم همزمان بوده است. این خاندان تا دوران معتضد در پایگاه خود کرج حکومت میکردند. در زمان خلیفه معتضد برافتادند و این اتفاق جز وقایعی بود که عباسیان از آن احساس خرسندی کردند: «از جمله فتوح درخشانی که روی داد براندازی خاندان عبدالعزیز بن ابیدلف در ناحیت جبال بود. چندان که ریشه ایشان را برکند و حریم آنان را مباح دانست.»[2]
روابط طاهریان و ابودلفیان
خاندان ابودلف عجلی از سال 185 تا 285 حکومت کردند. طاهریان نیز از سال 205 تا 259 در خراسان امارت داشتند. در واقع ابودلفیان قبل از طاهریان به حکومت رسیده و بعد از آنها نیز همچنان در کرج ابودلف حکم فرمایی میکردند. مشترکات میان آنها به چند مورد خلاصه میشود:
1ـ ملیت ایرانی
طاهریان که به طریق موالات به قبیله خزاعه میشدند. ابودلفیان نیز به گفته "خطیب بغدادی" نیز از تیره عجلی خزاعی میباشند. در واقع خاندان عجلی کرجی در تبار و نیای خود با خاندان طاهری خزاعی خراسان خویشاوند بودند، هر چند آنها از موالیان قبیله خزاعه باشند. ابودلفیان خود شاعرانی زبردست بودند و طاهریان را نیز از خاندان خود دانسته و آنها را نیز شاعرانی هنرمندتر از خود میدانستند. یک روز مامون از ابودلف میپرسد که خزاعیان چه کسانی را از میان خود شاعر میدانند. وی از میان موالیان آن قبیله خاندان طاهری (طاهر و عبدالله) پسرش را نام میبرد. این نشان میدهد که ابودلف طاهریان را از قبیله خود؛ یعنی خزاعه میداند.
2- همکاری با دعات عباسی
در گزارشهای مربوط به طاهر بن حسین آغاز همراهی او را با عباسیان در همکاری او با دعات عباسی آوردهاند. حال آن که در ابودلفیان تربیت کننده و پرورش دهنده یکی از دعات برجسته عباسی؛ یعنی ابومسلم بودهاند. طبری و ابناثیر آوردهاند: ابومسلم خراسانی از بندگان "عیسی بن معقل" نیای ابودلف بود.[3]
3ـ بیان سرگذشت ابودلف نسبت به مامون
در دعوای میان امین و مامون ابودلف جز سپاهیان امین است و بعد از این که طاهر او را دعوت میکند تا به او و مامون بپیوندد میگوید من با کسی نیستم. در واقع ابودلف یکى از سران سپاه امین بود که با على بن عیسى به جنگ طاهر بن- الحسین کمر بسته بود. چون على کشته شد ابودلف به همدان برگشت. طاهر به وی نامه نوشت و او را به متابعت و بیعت مأمون دعوت کرد، او نپذیرفت و گفت: «بیعت دیگرى (که امین باشد) در گردن من است و من راهى براى نقض و فسخ آن نمىیابم؛ ولى من در جاى خود خواهم ماند تا ببینم کدام یک از طرفین غالب شود. آن هم اگر تو با من نستیزى.» طاهر از او منصرف و ساکت شد و بىطرفى او را پسندید. او در کرج ماند.[4] اما بعد از اینکه در این نزاع طاهر و خلیفه مورد نظرش مامون پیروز میشود.
مامون به ابىدلف نامه نوشت و او را نزد خود خواند او شتاب کرد؛ ولى سخت بیمناک بود. خویشان و اقوام او به او گفتند: تو یگانه رئیس و سالار بزرگوار عرب هستى و تمام عرب نسبت به تو مطیع هستند، اگر صلاح بدانى اینجا بمان و ما از تو دفاع خواهیم کرد. او قبول نکرد رفت و این شعر را گفت:
اجود بنفسى دون قومى دافعا لما نابهم قدما و اغشى الدواهیا
و اقتحم الا الامر المخوف اقتحامه لادرک مجدا او اعاود ثاویا
یعنى من نفس خویش را تقدیم مىکنم (مىبخشم) که از قوم خود دفاع کرده باشم (آنها را از جانبازى و کشتن بىنیاز کنم) از آنها دفاع مىکنم از آن چه پیش ازین بر آنها نازل شده و من خود را دچار بلیات و پیش آمدها مىکنم.[5]
4ـ مبارزه با دیلیمان و خرمیان
عباسیان که از همان آغاز خلافت با قیامهای دیلمان و خرمیان روبرو بودهاند، در این جنگها ابودلف عجلی برای حمایت و پشتیبانی از عباسیان به جنگ این گروهها رفته و دلاوریهای بسیاری از خود نشان دادهاند. اساسا خلفای عباسی هر کسی را که به والیگری جبال میفرستادند، مهمترین وظیفهشان جنگ با دیلمیان بود. ابودلف در زمان مامون با دیلمیان جنگید و در خلافت معتصم دژهایی از آنان را گشود منجمله دژ "بومج" و "اقلیسم" که مردم آنجا بر خراجدهی مصالحه کردند.[6]
ابودلفیان در سرکوب "بابک خرمدین" به طاهریان یاری رسانید تا این که در زمان معتصم او را دستگیر و کشتند. تاریخ نویسان آوردهاند که دعوت باطنیان در روزگار مامون آشکار شد و در روزگار معتصم بالا گرفت و افشین یکی از سران سپاه معتصم نیز به آنها گروید. بابک که در این زمان نیرو گرفته، توانسته بود سپاهیان معتصم را شکست دهد. سرانجام ابودلف عجلی و سرکردگان دستگاه "عبدالله بن طاهر" گرد آمدند و بابک خرمی را شکست دادند و او را گرفته و در "سر من رای" به سال 223 به دار کشیدند. "بیهقی" نزاع و کشمش میان ابودلف و افشین و به اسارت گرفتن او را مفصلا شرح داده است.[7] "ابناثیر" نیز یکی از دلایل گرفتاری افشین را دشمنی ابودلف با او دانسته است: «ابودلف عجلى که نام او قاسم بن عیسى بود وفات یافت. از بزرگترین سالاران عرب و از شیعیان دلیر و کریم و بخشنده بود که در یکى از وقایع دو سوار را با یک نیزه دوخت. وقایع او مشهور بود و یکى از علل گرفتارى افشین دشمنى او بود.»[8]
5ـ علاقه به تشیع
همان گونه که برخی از مورخان عقیده به تشیع طاهر داشتند و او را از ارادتمندان اهل بیت میدانند از علاقه ابودلف به شیعیان و علویان نیز روایات زیادی به چشم میخورد. روایتی که در "مجالسالمومنین" "قاضی نورالله شوشتری" و نیز "وفیات الاعیان" آمده است. در این روایت دشمنی ابودلف با پسرش دلف را در حمایت از علی(ع) و خاندان علی(ع) میبینیم. هر چند ابودلف دوستدار و محب این خاندان است پسرش دشمن سرسخت اهل بیت است تا جایی که پدر از او تبری جسته و او را حرامزاده مینامد. دشمنی دلف با پدرش به سبب این که تشیع و علی دوستی بر پدر چیره بود چندان شد که پس از درگذشت پدر او را تشنیع میکند.[9]
6ـ علاقه به شعر و شاعری
یکی از دلایل نزدیکی این دو خاندان علاقه هر دو خاندان به شعر و شاعری و نیز دعوت از شاعران دربار یکدیگر به دربار خود میباشد. از جمله "یاقوت حموی" روایت دعوت ابودلفیان از یکی از شاعران زمان را میآورد. گرچه این شاعر از قبول این دعوت خودداری میکند و میگوید: من در کنار مردی هستم که محتاج نمیکند، مرا از بخشش هیچ کس[10] و شاعر معروف "عکَوکَ" که قصیده معروف "ابودلف الدنیا" را سروده بود به دربار طاهریان نیز بار یافته بود عبدالله بخششهای زیادی به او کرده بود تا دنیا در نظر او فقط ابودلف نباشد.[11]
7ـ مکاتبات ابودلفیان و طاهریان
این دو خاندان مکاتبات بسیاری نیز با هم داشتند. یکی از این نامهها مربوط به نامه تسلیبخشی است. عبدالله بن طاهر به ابودلف نوشته است و او را در مرگ یکی از بستگانش تعزیت گفته و ابودلف پاسخ آن را چنین داده است: «اگر چه مصیبت جلوهگر شد؛ اما از آن چه خداوند مرا کرم فرمود یکی رای جمیل آن امیر است و فضل عنایت و ابراز مرحمت وی در نامههایش به من است که همه مردمان دانستند و چه زود عوض آن چه از دست رفت بدین مراحم فرا آمد».[12]
روابط طاهریان و ابودلفیان تا آخر حکومت طاهریان ادامه داشته است. هنگامی که حسین بن طاهر به عبدالله از طرف برادرش به والیگری نیشابور گماشته شده بود وقتی میخواست به نیشابور بیاید از کمکهای مالی این خاندان بهره گرفت و بی مال و مردان روی به نیشابور نهاد و به اصفهان که حاکم آنجا "دلف بن عبدالعزیز" بود درآمد و در کار خود درماند که آیا با وجود پریشانی حال حرکت کند یا بازگردد در این هنگام "کوشاد بن شاه مروان" به یاری او برخاست و دلف را وادار کرده که به حسین بن طاهر کمک کند تا آن که حسین به همراهی کوشاد بیرون شد و روز دوشنبه هفت روز مانده از صفر سال 263 ماه مهر به نیشابور رسید.[13]