كلمات كليدي : ادبيات داستاني، عناصر داستان، درونمايه، موضوع، مضمون، نثر، ادبيات فارسي.
نویسنده : سمیه شیخزاده
در هر اثر داستانی، عناصری وجود دارد که قرار گرفتن آنها در کنار هم منجر به آفرینش یک اثر واحد میگردد. این عناصر عبارتند از شخصیتها، فضا و مکان، هستهی داستانی، موضوع، توصیف، درونمایه... هر اندازه این عناصر بهتر در کنار هم قرار بگیرند و پیوند محکمتری میان آنها برقرار گردد، اثر نهایی از ارزش بیشتری برخوردار خواهد بود. در داستان این وظیفهی مهم یعنی هماهنگ کردن اجزای داستان، برعهدهی عنصر درونمایه است. در واقع، درونمایه دیگر عناصر داستانی را انتخاب میکند و میان آنها هماهنگی ایجاد مینماید.
درونمایه که در زبان انگلیسی به صورت Theme کاربرد دارد، در زبان فارسی به شکلهای دیگری مانند مضمون و تم هم دیده میشود. درونمایه از دو بخش "درون" به معنای داخل و میان و "مایه" به معنای اصل و بن هر چیز تشکیل شده است که در مجموع به معنی "اصل درونی هر چیز" است "مضمون" نیز در لغت به معنی در میان گرفته شده و آنچه از کلام و عبارت فهمیده میشود، آمده است.[1]
در تعریف درونمایه آمده است: "درونمایه، مضمون یا تم، فکر اصلی و مسلط هر اثر ادبی است. خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و وضعیت و موقعیتهای داستان را به هم پیوند میدهد. به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند. و به همین جهت است که میگویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسندهاش را نشان میدهد."[2]
همان گونه که گفته شد، درونمایه فکر حاکم بر داستان است. بنابراین به طور مستقیم نتیجهی تفکر و اندیشهی نویسنده در مورد موضوع خاصی است. ایدئولوژی و نگاه نویسنده به جهان هستی سبب میشود که درونمایه اصلی داستان شکل بگیرد. ذکر این نکته ضروری است که باید به تفاوت دو عنصر درونمایه و موضوع(subject) توجه کرد. موضوع و مضمون دو عنصر جداگانه هستند که اگرچه بر یکدیگر مؤثرند، اما نباید آنها را یکی دانست. در تعریف موضوع آمده است: "موضوع شامل پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایه را تصویر میکند. به عبارت دیگر موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت میتواند درونمایهی خود را به نمایش بگذارد."[3]
موضوع، یک اندیشهی کلی و زیربنایی است که با توجه به مناسبات ملموس و وقایع داستان توصیف میشود، اما درونمایه دارای بیانی انتزاعی است.[4]معمولا موضوع داستان، در یک کلمه قابل بیان است: عشق، انتقام، حسادت، مرگ، نبرد خوبی و بدی و تمام اندیشههای اساسی انسان درباره زندگی. درونمایهی یک اثر نیز معمولا در یک جمله خلاصه میشود. در واقع، درونمایه نگاه نویسنده به هر یک از موضوعات است. به این ترتیب، می توان نتیجه گرفت که به تعداد نویسندگان، درباره یک موضوع خاص، درونمایه وجود دارد، زیرا درونمایه مطابق تعریف، دریافت و تجربه شخصی نویسنده به یک موضوع است. برای مثال موضوع عشق را در نظر بگیریم. عشق یک موضوع اصلی و شاید زیربناییترین موضوع داستانی است که از آغاز مورد توجه نویسندگان در سراسر دنیا واقع شده است. تاکنون هزاران داستان کوتاه و بلند با این موضوع به رشته تحریر درآمده است، اما هیچ یک از این داستانها به یکدیگر شباهت کامل ندارند. حتی داستانهایی که به تقلید از یک اثر نوشته شدهاند، باز هم به طور کامل بر هم منطبق نیستند. این تفاوت، همان درونمایه است که تجربیات و دیدگاه نویسنده در شکل گیری آن نقش مستقیم دارد.
"نویسنده، ممکن است زندگی را زیبا، زشت، ترسناک، یأسآور، منسجم، آشفته، پرامید، معنادار، پوچ، باشکوه، بیاهمیت، تصادفی، هدفمند، زودگذر، جاودانه و یا هزاران گونه دیگر ببیند. در هر حال، این نگاه و ادراک نویسنده از هستی در تلقی او از موضوع داستانش تأثیر میگذارد و در سراسر اجزای آن ریزش میکند. بدین گونه داستان هر نویسنده –مثل تلقی هر کس از هستی- از نویسندهی دیگر متمایز و منحصر به فرد میشود."[5]
برای روشن شدن مطلب، موضوع و درونمایهی داستان مشهور "داش آکل" نوشتهی صادق هدایت را بررسی میکنیم. داش آکل، داستان مردی است لوطی مسلک که یکی از همشهریانش هنگام مرگ سرپرستی خانوادهاش را به او میسپارد. پس از رفت و آمد با این خانواده، داش آکل عاشق دختر این مرد، به نام مرجان میشود، اما وفای به عهد و مردانگی مانع از آن میشود که او علاقهاش را به مرجان ابراز کند.
موضوع این داستان عشق است و درونمایهی آن در یک جمله چنین است: وفای به عهد و مردانگی، سبب میشود که انسان از خواستههای خود بگذرد.
تشخیص درونمایه همیشه به این سادگی نیست. نویسندگان غالبا ترجیح میدهند که درونمایه را به طور مشخص و واضع در اختیار خواننده قرار ندهند و خواننده باید با خواندن کل متن به این دریافت، دست پیدا کند، گاهی فکر حاکم و مسلط بر اثر، در قالب سخنان شخصیتهای داستان به ویژه قهرمان ارائه میشود. پیرنگ، زاویهی دید، توصیفها، عنوان داستان، لحظات کلیدی و تأکیدهای نمادین معمولا شواهد خوبی برای یافتن معنای داستان به شمار میرود.[6]
درونمایه را با پیام داستان نیز نباید یکی دانست. ممکن است پیام و دورنمایهی یک داستان یکی باشد، اما این مطلب به معنای ضرورت این اتفاق نیست. پیام، یک مطلب اخلاقی و آموزنده است، اما درونمایه ممکن است این ویژگیها را نداشته باشد و حتی گاهی خصوصیتی ضد اخلاقی داشته باشد.[7]
اگر چه درونمایه، یکی از عناصر اصلی داستان است، اما برخی از داستانها فاقد این عنصر هستند، مانند داستانهای جنایی و پلیسی یا داستانهای ترسناک که هدف آنها صرفا سرگرمی مخاطب است.
به طور خلاصه میتوان گفت: وظیفهی درونمایه، ایجاد هماهنگی و انسجام اجزا و عناصر داستانی دیگر است. چون زمانی که نویسنده فکر خاصی را بر اثر خود مسلط میکند، بر اساس آن به چینش سایر عناصر دست میزند. از سوی دیگر، سایر عناصر نیز میتوانند در روند شکلگیری و تکامل درونمایه مؤثر باشند.