كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، صادق هدايت، اعتضاد الملك، حادثه رود مارن، پوچگرايي، خودكشي
نویسنده : منصوره رضايي
اغلب تصویر هدایت را در قابی سیاه از ابهامها، انتقادها و کجفهمیها و سرانجام در قابی از جنس مرگ بر تاقچۀ ادبیات معاصر ایران نشاندهاند و این خود بیننده را وامیدارد تا با شتاب از برابر آن بگذرد.[1]
«صادق هدایت در شب سهشنبه بیست و هشتم بهمن ماه سال 1281 شمسی در تهران و در خانوادۀ متشخص و صاحب نام تولد یافت او را که فرزند هدایتقلی خان هدایت(اعتضادالملک) بود به توصیۀ پدر بزرگش نیرالملک، صادق نامگذاری کردند.[2]» صادق کودکی زیبا، خوبروی، شیرین و به دلیل ظرافت و زیبایی و داشتن موهای طلایی و چشمان آبی محبوبیت خاصی در بین همۀ افراد خانواده داشت. به گفتۀ محمود هدایت، برادر صادق، او در همۀ دورۀ کودکی مایۀ سرگرمی بزرگ و کوچک خانواده بود.[3]
نسب خانوادگی
صادق هدایت در یک خانواده اشرافی مرتبط با دربار قاجار و بعد از دو پسر و دو دختر بدنیا آمد.[4] عیسی، محمود، اخترالملوک و اشرفالملوک و خواهر بعد از او انورالملوک بود.[5] صادق فرزند اعتضادالملک و از خاندان اشراف ایران است. پدران وی پیوسته شاغل مقامات عالی دولتی و مناصب نظامی بودند.[6] او چهارمین نسل از رضاقلی خان هدایت که نسب خود را به شاعر نامی ایران شیخ کمال خجندی معاصر خواجه حافظ شیرازی میرساندند.[7] رضاقلی خان که نظامت دارالفنون را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت، مولف کتابهایی چون؛ روضةالصفای ناصری، مجمعالفصحا، ریاضالعارفین، فرهنگ انجمن آرای ناصری و دیگر کتب بود. همچنین کسی که در دوران بازنشستگی از کار در دارالفنون مدتی به عنوان مربی مظفرالدین میرزا (که بعدها شاه شد) نیز بوده است.[8]
تحصیلات
صادق هدایت سالهای تحصیل را در تهران گذراند. او را در شش سالگی به مدرسۀ علمیه سپردند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ علمیه آموخت و پس از آن به دارالفنون که دبیرستان مهم تهران بود رفت و تا سال سوم آنجا درس خواند.[9] «بعد راهی مدرسۀ سنلویی شد تا زبان فرانسه یاد بگیرد. در سال سوم سنلویی بود که زبان فرانسهاش به نحو شگفتانگیزی پیشرفت کرد و چیزی نگذشت که باب مکاتبه را با کتابخانههای مهم پاریس باز کرد و با هزینههای گزاف ماهی دو سه جلد از کتابهای مربوط به علوم سرائر را به دست میآورد و در گوشهایی آن را میخواند.[10]»
صادق هدایت در سال 1304ش تحصیلات متوسطه را به پایان برد. او پس از اخذ دیپلم متوسطه باید وارد بازار کار میشد؛ اما رفتن به دنبال کسب کار معمولی دور از شئونات خاندان اشرافی هدایت بود. پدر و اعضای پرنفوذ خاندان هدایت به تکاپو افتادند و پس از رایزنیهایی یا به قول معروف پارتیبازی موفق شدند او را به عنوان دانشجوی بورسیه در رشتۀ مهندسی راه و ساختمان راهی بلژیک کنند؛ اما او که از نظر تحصیلی پایهای قوی نداشت و دوران دبیرستان و مرحله امتحانات اعزام دانشجو را به مدد اعمال نفوذ خانواده سپری کرده بود. از دروس دانشگاهی سر در نمیآورد از دانشگاه اخراج شد؛ اما با فعالیتها و پیگیریهای خاندان خود موفق شد تا دوباره به عنوان دانشجوی بورسیه از بلژیک به پاریس منتقل شود؛[11] اما صادق هیچگاه درس خود را در دانشکدههای پاریس دنبال نکرد. او پس از چهار سال حیف و میل بودجه مملکت بیهیچ نتیجه و حاصلی به ایران باز گشت.[12]
خلق و خوی هدایت
«هدایت به گفتۀ دوستانش خوش برخورد، بزرگوار و مهربان بود و خود را دیر میتوانست در دل دیگران جا کند. قامت متوسط، اندام باریک، حالت خونسرد، قیافۀ تودار ظاهر لاابالی داشت. عینک میزد و همیشه سیگاری لای انگشتانش دیده میشد.[13]»
«روزی یکی از دوستان فرانسوی به نام ژان کامبورد، نشانی درست خانهاش را از هدایت میخواهد، هدایت... میگوید: خانهام طرف بیابان است. این پاسخ به گفتۀ کامبورد نشانۀ بیهمانند بودن آزرم هدایت است: آزرم غرورانگیزی که بر گزیدگان با آن خو گرفتهاند و گفتار و کردار خود را با آن پاسداری میکنند. گفته هدایت نکته دیگری را نیز در بر دارد و آن اشاره به تنهایی و خلوت گزینی اوست[14].»
اشتغال
احکام و مدارکاداری که از صادق نزد خانواده باقی مانده است، چهارده عدد میباشد.
نخستین حکم مربوط به استخدام او در بانک ملی ایران به تاریخ 10 آبان 1309 است، که او در همین سال از فرانسه به ایران مراجعت و تقاضای استخدام در بانک مزبور را نمود[15] که متن تقاضا نامۀ او از این قرار است:
«آقای مدیر بانک ملی ایران مفتخرا تقاضای شغلی در اداره شما را دارم. اینجانب پس از اتمام تحصیلات متوسطه در مدرسۀ سنلویی در تهران (1925) تحصیلات خود را به مدت چهار سال در فرانسه ادامه دادم. پس از مراجعت به ایران اکنون تقاضا دارم که اینجانب را برای تصدی شغلی دعوت فرمایید. و نهایت سعی خود را برای ارائۀ بهترین خدمات معمول خواهم داشت. در انتضار پاسخ مثبت جنابعالی... .[16]»
هر چند صادق هدایت در این مرحله از زندگیش نیز وابسته به اطرافیان و خانوادۀ خود بود تا با رایزنی در این مورد بتواند مشغول به کار شود. در تاریخ سوم آبان سال 1309 رضاقلی خان هدایت طی نامهایی از مدیر بانک ملی درخواست میکند که صادق هدایت را در بانک استخدام کند.[17] در نتیجه صادق در دهم آبان 1309 با حقوق اولیه 200ریال به استخدام بانک در میآید؛[18] اما از طریق نامههایی که به دوستانش مینوشت، میتوان فهمید که کار در بانک برای صادق جذابیت نداشت و خسته کننده بود.[19](البته در همین زمان است که با افرادی چون مسعود فرزاد، مجتبی مینویی و سعید نفیسی گروه ربعه را برای آشنایی با رویدادهای ادبی جهان تشکیل میدهد[20])
صادق تا سال 1311 در بانک ملی ایران خدمت کرده و در مرداد همین سال از خدمت در بانک استعفا داد و طبق حکمی که از جانب دفتر ریاست بانک صادر شده با استعفای او موافقت میشود.[21] حدود سه ماه بعد صادق هدایت در اداره کل تجارت به صورت قراردادی استخدام میشود که از آنجا در تاریخ 16 دی ماه سال 1313 به وزارت امورخارجه منتقل میگردد؛ اما در آخر اسفند 1314 از خدمت استعفا میدهد؛[22] اما از این شاخه به آن شاخه پریدنها ادامه دارد. او در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار میشود؛ اما این کار را نیز رها میکند. و در سال 1316 دوباره به استخدام بانک ملی ایران در میآید. او در سال 1317 از بانک استعفا داده و در ادارۀ کل موسیقی کشور مشغول به کار میشود. شروع خدمت او در هنرکدۀ هنرهای زیبا در تاریخ 27 آبان 1320 بود.[23] او تا پایان عمر بر همین شغل باقی ماند، چون علاقۀ زیادی به هنر و موسیقی داشت.
فعالیتهای سیاسی
«در سالهای 1320 به بعد با روشنتر شدن افق هنری و ادبی، هدایت از لاک تنهایی خود بدر آمد و به فعالیتهای سیاسی اجتماعی دست زد؛ ولی وابسته به هیچ یک از گروههای سیاسی آن روزگار نشد. وی باکوشندگان راه آزادی و هنرمندان پیشرو همدلی و همراهی میکرد. داستانهای سگ ولگرد، حاجی آقا، فردا و توپ مروارید که واقعیتهای اجتماعی را منعکس میکند و هدایت مستقیم و نامستقیم از سیمای زشتکاران پرده برمیگیرد، فرآوردۀ همین دوران است[24].»
«هدایت با آنچه مربوط به روان بشر است، توجه دارد. البته مذاهب و ایدئولوژیها را میشناسد؛ اما با هیچ اندیشهایی که به صورت سیستم در آید موافق نیست. او فروید را دوست دارد؛ اما وقتی پسیکانالیزم به سیستم تبدیل گردد آن را نمیپذیرد، همین وضع است با مارکس و فلسفه، او چنانکه هرگز کمونیست نشد. عضو حزب توده هم نشد؛ اما با مجلۀ پیام نو ...همکاری دارد.[25]»
دلزدگی هدایت از اوضاع ایران روز به روز بیشتر میشود. چپگرایی و بیپروایی هدایت حالا مزاحم خانوادهاش شده است؛ اما یک پیش آمد تاریخی او را دلسرد میکند. آذربایجان، استان بزرگ شمال ایران که در اشغال شوروی است اعلام استقلال میکند حزب توده از این جدایی پشتیبانی مینماید. هدایت روش سرکردگاه حزب توده را محکوم میکند و از آنها و طرفدارانشان دوری میجوید. به این ترتیب دوران تاریک زندگی هدایت آغاز میشود.[26]
آثار هدایت
برای شناخت هدایت باید زندگی او را ورق بزنیم و آثارش را بررسی کنیم. او آثار زیادی از خود به جا گذاشته که به شرح زیر است:
1. داستانها:
زنده به گور (1309)، آب زندگی، سایۀ مغول، سه قطره خون(1311)، سایه روشن(1312)، وغوغ ساهاب(1312)، بوف کور، سگ ولگرد(1321)، علویه خانم(1323)، ولنگاری(1323)، حاجی آقا(1324)، فردا، توپ مروارید.
2. نمایش نامهها:
پروین دختر ساسان(1309)، مازیار(1312)، افسانۀ آفرینش(1325).
3. آثار تحقیقی:
انسان و حیوان(1303)، فوائد گیاهخواری(1308) اعتقاد او به گیاهخواری به حدی شده بود که از قدرت مادری همکاری ساخته نبود. ترانههای خیام(1313)، پیام کافکا.
4. سفرنامهها: اصفهان نصف جهان(1311)، در جادۀ نمناک.
5. فرهنگ عامه: اوسانه(1310)، نیرنگستان(1312)، فلکلور یا فرهنگ توده.
6. ترجمه از متون: گجسته ابالیش، کارنامۀ اردشیر بابکان، گزارش گمان شکن، یادگار جاماسب، زند و هومن یسن، شهرستانهای ایرانشهر.
7. ترجمه از فرانسه: دیوار مسخ، گراکوس، شکارچی و داستانهای دیگر.[27]»
افکار، اعتقادات و گرایشها
یکی از مباحث مطروحه در مورد ابعاد فکری هدایت مسئلۀ پوچگرایی است. عدهای معتقدند این نویسنده زندگی انسان را بیمعنا و پوچ میداند و عدهای نظر دیگری دارند.[28] از جمله آقای عبدالعلی دستغیب پوچگرایی و وجود یاس فلسفی در هدایت را نفی میکند و میگوید مرگ اندیشی یکی از بنیادهای اندیشۀ هدایت است، همان اندیشه به مرگ که در شعرهای فردوسی، خیام، مولوی و حافظ نیز دیده میشود. پس شگفتا که ما آنها را پوچگرا نمیخوانیم و فقط هدایت را سرزنش میکنیم.[29]
خلاصه میبینیم که صادق هدایت در داستانهایش به گونههای مختلف یک نوع یاس فلسفی را مطرح میکند.[30] «به هنگامی که در مدرسۀ علمیه درس میخواند ـ سال پنجم یا ششم دبستان ـ روزنامه دیواری ساخت و نام آن را ندای اموات گذاشت... آرم این روزنامه را که خودش نقاشی کرده بود، خیلی عجیب و وحشتناک بود. تصاویری... وهمانگیز از عزرائیل که داس عجل در دستش بود. در سال سوم در مدرسۀ سنلویی... مسائلی در زمینۀ احضار ارواح، جادوگری، کیمیاگری، جفر و رمل میخواند...[31].» و همچنین او در فرانسه جذب افکار نهیلیستی شده بود.[32]
او پایبندی کامل به مسائل اعتقادی مسلمانان نداشت تا جایی که در سال 1309ش نخستین اثر ضد اسلامی خود را با عنوان البعث الاسلامیه فی البلاد الافرینجیه را انتشار میدهد که این نوشته از داستانهای به اصطلاح طنزآمیز او است.[33]
خودکشی
خودکشی اول هدایت که به حادثۀ رود مارن شهرت دارد، مربوط به زمانی است که هنوز او در مراحل آغازین کار نویسندگیش بوده است.[34] او در اردیبهشت ماه سال 1307 با انداختن خود به رودخانۀ مارن خودکشی کرد؛ اما بر روی قایقی افتاد و نجات یافت.[35] او در سال 1329 برای درمان وضع روحی، عازم پاریس شد.[36]
«و در فروردین سال 1330 در پاریس در آپارتمانی که توی کوچۀ شامپونی اجاره کرده بود با باز کردن شیر گاز خودکشی کرد.[37]» که مدارک و گواهی فوت او توسط سفارت ایران در پاریس، فوت او را برابر با 20 فروردین 1330 مطابق با 9 آوریل 1951 صادر کرده است.[38]
اما در پاسخ به این سوال که چرا هدایت خودکشی کرد؟ جوابهای مختلفی داده شده است. شهید مطهری در این رابطه میگوید: «یکی از علل خودکشی او این بود که اشرافزاده بود. او پول توجیبی بیش از حد کافی داشت؛ اما فکر صحیح و منظم نداشت. او از مواهب ایمان بیبهره بود. جهان را مانند خدو بوالهوس و گزافه کار و ابله میدانست...».[39]
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن نیز در این باره میگوید: «اگر او خود را کشت برای آن بود که مقصد و حیات خود را از دست رفته میدید و این از دست رفتن بر اثر یاس عمیق و کاهش قوای جسمی و روحی پدید آمد.[40]»