كلمات كليدي : تاريخ، پهلواني، پاكروان، نصيري، فردوست، رضاخان
نویسنده : طلعت ده پهلواني
"حسن پاکروان" فرزند "فتحالله پاکروان" در 1290ش. در تهران متولد شد. پدرش از دولتمردان دوره "رضاخان" بود که هنگام کشتار «مسجد گوهرشاد» مشهد، استانداری خراسان را بر عهده داشت.[1] وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در دانشکده افسری «یواتیه» و «فونتن بلو»، در رشته نظامی توپخانه فارغالتحصیل شد.
او در 1312 به ایران بازگشت و مدت 8 سال، مربی و معلم دانشکده افسری بود. سپس به ستاد ارتش منتقل شد و فرماندهی پادگان بوشهر و بنادر جنوب ایران را بر عهده گرفت. پس از بازگشت از بوشهر، افسر رکن دوم ستاد ارتش شد. در سال 1328 با درجه سرهنگی، وابسته نظامی ایران در پاکستان، و در سال 1330 رئیس رکن دوم ستاد ارتش شد. چندی بعد هم وابسته نظامی ایران در هندوستان بود و سپس جای خود را به "نعمتالله نصیری" داد و به عنوان وزیر اطلاعات و امنیت کشور وارد کابینه هویدا شد.[2]
پاکروان از شهریور 1345 ـ 1348ش. سفیر ایران در پاکستان بود و در این تاریخ به عنوان سفیر به فرانسه اعزام شد و تا آبان 1352 در پاریس مستقر شد. در بازگشت به ایران از سال 1352 در بازرسی شاهنشاهی فعالیت داشت و در مهر ماه 1356 به عنوان مشاور و سرپرست امور مالی وزارت دربار منصوب شد.[3] در ضمن، وی اولین وزیرمختار ایران در مصر بود و این سمت، یک سال طول کشید.[4]
حسن پاکروان و قیام 15 خرداد
حسن پاکروان یکی از مهرههای شناخته شده بود. او قبل از قیام 15 خرداد تا روی کار آمدن نصیری، رئیس ساواک بود. وی دستور داد که تظاهرات 15 خرداد را سرکوب کنند و به دستور او "امام خمینی(ره)"، "آقای قمی" و "آقای محلاتی" را به ترتیب از قم، مشهد و شیراز گرفتند و مستقیماً به زندان بردند. همچنین به دستور وی حدود دویست نفر از علما را دستگیر کردند و در عشرتآباد در سلولهای انفرادی انداختند.
او عصر روز 15 خرداد در یک نطق رادیو ـ تلویزیونی، علیه امام خمینی و قیامکنندگان صحبت کرد. وی دستور کشتار قیام مردم قم را در 15 خرداد صادر کرده بود و در نتیجه، حدود پانزده هزار نفر در تهران و سایر شهرها به خاک و خون کشیده شدند. او این مطالب را در اعترافاتش نیز گفته است.[5]
پاکروان و تبعید امام خمینی (ره)
مهمترین واقعهای که در دوران ریاست پاکروان در ساواک اتفاق افتاد، بازداشت آیتالله خمینی(ره) در مرداد ماه 1342 و سپس تبعید ایشان از ایران در آبان 1343 بود. او در مقابلِ فشار بیحد "عَلَم" به آیتالله خمینی(ره) ایستاد و شاه را قانع کرد که به طریقی از آیتالله خمینی(ره) دلجویی، و ایشان را از زندان به خانهای در شمال تهران منتقل کند و وسایل راحتیاش را فراهم سازد.
"سید حمید روحانی" در کتاب «بررسی و تحلیل از نهضت امام خمینی» ملاقات پاکروان را با امام خمینی(ره) در روز 11 مرداد 1342 ذکر کرده و از مراتب ادب و تکریم وی به امام به طور مفصل بحث کرده است.[6] درباره ملاقاتهای پاکروان با آیتالله خمینی(ره) تا سال 1378 چیزی فاش نشده بود تا اینکه در مصاحبهای با همسرش "خانم پاکروان" ، مطالبی مطرح شد؛ از جمله اینکه پاکروان 2 هفته با امام(ره) همسفر بوده و در این دو هفته، مطالب زیادی از ایشان یاد گرفته است که بیشتر مباحث او و امام در حیطه مذهب، تاریخ و فلسفه بوده است.[7]
امام(ره) در روز 13 آبان 43 به دلیلِ نطق شدید اللحن درباره تصویب لایحه کاپیتولاسیون(اعطای مصونیت قضایی به مستشاران آمریکایی در ایران) دستگیر شد. طبق اسناد منتشر شده، شاه، قصد کشتن امام را داشت که با میانجیگری و پافشاری پاکروان از این تصمیم منصرف شد.[8] او همچنین، ترتیب تبعید امام از بورسای ترکیه به نجف اشرف را داد و از فرانسه خواسته بود که پناهندگان سیاسی از جمله: "سید موسی" نوه مرحوم "سید ابوالحسن اصفهانی" را تسلیم دولت ایران کند؛ ولی موفق نشده بود.[9] امام خمینی(ره) درباره او فرمود: «او فردی مقرراتی و دارای دیسپلین کامل بود.» امام، پاکروان را عاقل و قانونی میشناخت، او بسیار قانونی حرف میزد و کسی بود که میتوانست در برابر شاه، حرف بزند و از وضع بد مملکت شکوه کند.[10]
ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی
مردی ملایم، خونسرد، باسواد و اهل مطالعه و کتاب، به ویژه کتابهای فرانسوی بود[11] و با تندروی و شدت عمل و خشونت موافق نبود. وی برخلاف سلف خود، مالاندوز، شکنجهگر و شهوتران نبود.
او به تدریج، افسران تندرو و خشن را به واحدهای نظامی فرستاد و در عوض افرادی را از سایر وزارتخانهها به ساواک منتقل کرد. شاه در نخستین سالهایِ اشتغال پاکروان متوجه شد که او مرد این میدان نیست و کارهای امنیتی را میخواهد با نصیحت و کدخدا مَنِشی فیصله دهد؛ از این رو "حسین فردوست" را ـ که در آن تاریخ، درجه سرلشکری داشت ـ به قائم مقامی ساواک منصوب کرد و پاکروان، مأمور مراقبت کامل از آنجا شد.[12] وی ویسکی(نوعی شراب) مینوشید و دانشمندی قهار و با مخالفان بسیار نرمخو بود.[13]
پاکروان، خصوصیات اخلاقیاش را از مادر فرانسویاش به ارث برده بود. مادرش مسلمان شده و نام "امینه" را برای خود برگزیده بود. وی زنی بسیار متین و فرهیخته و از نویسندگان سرشناس فرانسوی بود و یکی از بزرگترین جوایز ادبی را در فرانسه به دست آورد.
سرلشکر پاکروان، افسری بسیار خوشخلق و مهربان بود و چون در دامانِ مادری فرانسوی بزرگ شده بود، خلق و خوی فرانسویها را داشت. او با این خصوصیات اخلاقی، هیچ تناسبی با ریاست ساواک نداشت. شاه با انتساب وی به ریاست ساواک میخواست وانمود کند، یک چهره ملایم را جانشینِ فردی قسیّالقلب کرده است و خواستار تغییرات اساسی در این سازمان است.[14]
پاکروان و پایان کار او
وی در دادگاه به تمام اعمال خود اعتراف کرد. "آیتالله خلخالی" در کتاب خاطرات خود آورده است که او به تمام کارهای خود با شهامت و شجاعت، اعتراف کرد، فکر میکرد شاید به سبب این رکگوییها از حکم نهایی رهانیده شود.[15] وی گمان میکرد با نقشی که در نجات امام در جریان سالهای 42 و 43 ایفا کرده است، خطری متوجه او نخواهد شد؛ به همین سبب، خیالش آسوده بود و ایران را ترک نکرد. دفاعیات "مهندس بازرگان" از او و امثالِ وی کارساز نبود.[16]
سرانجام، دادگاه، حکم نهایی خود را صادر کرد و حسن پاکروان را در روز 27 بهمن 1257، یعنی پنج روز پس از پیروزی انقلاب در خانهاش بازداشت شد. وی پنجاه روز زندان بود و عاقبت در روز 21 فروردین 1358 با ده نفر دیگر از کارگزاران کشوری و لشکری رژیم پهلوی که از جمله آنها "ناصر مقدم" بود به جوخه اعدام سپرده شد.
سناتور "پرویز یار افشار" ـ که در بیست روزِ آخر حیات پاکروان در یک سلول با او زندانی بود ـ میگفت که او شرایط سخت زندان را با خونسردی تحمل میکرد و با اینکه امیدی به نجات خود نداشت، اوقات خود را به یادگیری زبان ترکی میپرداخت و روزی 100 لغت ترکی از من یاد میگرفت.