29 دی 1395, 6:41
اهداف مأمون از دعوت امام رضا(ع) به خراسان چه بود؟
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مي کرد:
اولين و مهمترينِ آنها، تبديل صحنه مبارزات حادّ انقلابي شيعيان به عرصه فعاليت سياسي آرام و بي خطر بود. همانطور که گفتم شيعيان در پوشش تقيّه، مبارزاتي خستگي ناپذير و تمام نشدني داشتند، اين مبارزات که با دو ويژگي همراه بود، تاثير توصيف ناپذيري در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ويژگي، يکي مظلوميت بود و ديگري قداست.شيعيان با اتکاي به اين دو عاملِ نفوذ، انديشه شيعي را که همان تفسير و تبيين اسلام از ديدگاه ائمه اهل بيت است، به زواياي دل و ذهن مخاطبين خود مي رساندند و هر کسي را که از اندک آمادگي برخوردار بود به آن طرز فکر متمايل و يا مومن مي ساختند و چنين بود که دايره تشيع، روز به روز در دنياي اسلام گسترش مي يافت و همان مظلوميت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شيعي، اينجا و آنجا در همه دوران ها قيام هاي مسلحانه و حرکات شورش گرانه را ضد دستگاه هاي خلافت سازماندهي مي کرد.
مأمون مي خواست يکباره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيرد و امام را از ميدان مبارزه انقلابي به ميدان سياست بکشاند و بدين وسيله کارايي نهضت تشيّع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزايش يافته بود به صفر برساند. با اين کار، مامون آن دو ويژگي موثر و نافذ را نيز از گروه علويان مي گرفت. زيرا جمعي که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و وليعهدِ پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است، نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس. اين تدبير مي توانست فکر شيعي را هم در رديف بقيه عقايد و افکاري که در جامعه طرفداراني داشت قرار دهد و آن را از حدّ يک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاه ها، ممنوع و مبغوض است، از نظر مردم به خصوص ضُعفا، پرجاذبه و استفهام برانگيز است، خارج سازد.
دوم تخطئه (خطاکار خواندن، نسبت نادرست به کسي دادن) مدّعاي تشيع مبني بر غاصبانه بودن خلافت هاي اموي و عباسي و مشروعيت دادن به اين خلافت ها بود. مامون با اين کار به همه شيعيان، مُزوّرانه (با دورويي) ثابت مي کرد که ادعاي غاصبانه و نامشروع بودن خلافت هاي مسلط که همواره جزو اصول اعتقادي شيعه به حساب مي رفته يک حرف بي پايه و ناشي از ضعف و عقده هاي حقارت بوده است، چه اگر خلافت هاي ديگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشين آنهاست مي بايد نامشروع و غاصبانه باشد، و چون علي بن موسي الرضا با ورود در آن دستگاه و قبول جانشيني مامون، او را قانوني و مشروع دانسته پس بايد بقيه خلفا هم از مشروعيت برخوردار بوده باشند و اين نقض همه ادعاهاي شيعيان است. با اين کار نه فقط مامون از علي بن موسي الرضا بر مشروعيت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف مي گرفت بلکه يکي از ارکان اعتقادي تشيع را که همان ظالمانه بودن پايه حکومت هاي قبلي است نيز درهم مي کوبيد.علاوه بر اين، ادعاي ديگر شيعيان مبني بر زهد و پارسايي و بي اعتنايي ائمه به دنيا نيز با اين کار نقض مي شد، و چنين وانمود مي شد که آن حضرت فقط در شرايطي که به دنيا دسترسي نداشته اند نسبت به آن زهد مي ورزيدند و اکنون که درهاي بهشت دنيا به روي ايشان باز شد، به سوي آن شتافتند و مثل ديگران خود را از آن مغتنم کردند.
سوم اينکه مأمون با اين کار، امام را که همواره يک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاه هاي خود قرار مي داد و به جز خودِ آن حضرت، همه سران و گردن کشان و سلحشوران علوي را نيز در سيطره خود در مي آورد، و اين موفقيتي بود که هرگز هيچ يک از اسلاف مامون چه بني اميه و چه بني عباس بر آن دست نيافته بودند.
روزنامه كيهان، شماره 21140 به تاريخ 3/6/94، صفحه 8 (معارف)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان